کد مطلب:161336 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:132

چرا امام حسین، از اعجاز و قدرت فوق العاده استفاده نکرد
چرا امام از قدرت فوق العاده ی خود برای پیروزی بر دشمن استفاده نكرد تا خود و اصحاب و خانواده اش از شهادت و اسارت مصون بمانند؟ مثلا حضرت می توانست نفرین كند یا هنگامی كه جنیان آمدند و قصد كمك به آن حضرت را داشتند، ولی امام مانع شدند و یا موارد دیگر. مانند آنجا كه امام علیه السلام عبدالله حصین ازدی را نفرین كردند كه «خدایا! او را از تشنگی بمیران» و حصین نیز هر چه آب می خورد سیراب نمی شد تا اینكه به همین حالت جان داد [1] و یا ماجرای حفر چاه در روز هشتم محرم كه توسط امام در پشت خیمه ها نوزده گام به سمت قبله حفر شد، كه آب بیرون آمد و مشكها را پر كردند و همه سیراب شدند [2] . چرا امام در روزهای دیگر چنین نكردند؟

پاسخ:

علت آن شاید این بوده است كه حضرت می خواستند به دشمنان و بلكه به بشریت


بفهمانند كه ما می توانستیم با قدرتی كه خداوند به ما ارزانی داشته است، دشمن را به خاك مذلت بنشانیم، ولی خواست خداوند این است كه امورات مهم و وقایع سرنوشت ساز، بطور طبیعی و با پیروی از قاعده و قانون و به اصطلاح سنت الهی بوده باشد، نه با جبر و تحمیل. آنچه را كه در بعضی از موارد به صورت جبری و با استفاده از قدرت غیرعادی اتفاق افتاده است، تأثیر مهمی بر سرنوشت و نتیجه ی عملی واقعه نداشته است وگرنه رخ نمی داد.

همچنین خود حضرت در هنگامی كه جنیان خواستار كمك و یاری آن حضرت بودند، به آنها فرمود: «به خدا قسم! قدرت ما برای كشتن آنها بیش از شما - جنیان - است، ولی نظر ما این است كه بر همه اتمام حجت شود تا آنهایی كه هلاك می شوند، با اختیار خود به هلاكت رسند و كسانی كه به سعادت می رسند نیز با اختیار خود بدان نائل شوند» [3] .

حال اگر امام، با جبر و تحمیل و قدرت فوق العاده و نیز اعجاز، بر دشمن پیروز می شد، آیا می توانست برای ما الگو باشد؟ می گفتیم كه ما هم اگر قدرت داشتیم، چنین می كردیم. اما امام حسین علیه السلام می خواستند علاوه بر اینكه دشمن و مردم به دست خودشان، مسیرشان را انتخاب كنند و در امتحان الهی، مجبور به كاری نباشند، قیامشان را همچون چراغی تا قیام قیامت فروزان نگهدارند تا در هر كجا و هر زمان كه جوامع انسانی در انجام وظیفه ی خود متحیر ماندند، با نور امام حسین علیه السلام هدایت شوند؛ لذا كسی كه فرمود: «كل یوم عاشورا و كل ارض كربلا»، بدون دلیل این سخن را نگفت. جریانات تاریخی هر روز تكرار می شود. درست است كه روشها، تاكتیك ها و شعارها تغییر می كند، اما جنگ حق و باطل همیشه خواهد بود. همیشه هستند كسانی كه می خواهند دین بماند و كسانی كه قصد براندازی دین را دارند. [4] . لذا امام حسین علیه السلام باید


از روشی استفاده می كرد كه بتواند برای همیشه و برای همگان قابل استناد باشد. و آن راهی نبود جز مخالفت با بدعت ها و كارشكنی ها، حتی به قیمت جان انسان و اسارت عزیزان؛ آنهم با اختیار، نه زور و اجبار.

نكته ی دیگر آنكه در زمان امام، كشته شدن یزید و یزیدان مطرح نبود، بلكه حفظ اسلام مطرح بود. چرا كه ممكن است در اینگونه مباحث گفته شود: امام بجای به خطر انداختن جان خود و اطرافیانش، یزید و نمایندگان او را به درك واصل می كرد، تا اسلام حفظ شود. ولی باید توجه داشت كه پیكر اسلام در اثر ضرباتی كه بعد از رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم توسط خلفای سه گانه و معاویه و یزید به آن وارد شده بود، در حال از بین رفتن بود. در اینجا نیز مناسب بود همانند جایی كه انسان با دادن خون، جان انسانها را نجات می دهد، برای نجات اسلام نیز خون بدهد و درخت اسلام را جانی تازه بخشد. و چه خونی بهتر از خون حسین بن علی علیه السلام؟ لذا امام خود و یارانش به شهادت رسیدند، ولی تا قیام قیامت درس دینداری آموختند و اسلام را بار دیگر احیاء نمودند.



[1] ارشاد شيخ مفيد ج 2، ص 86 - تاريخ طبري ج 6، ص 220 - كامل ابن اثير ج 4، ص 53.

[2] وقايع الايام، ص 275 - مقتل الحسين خوارزمي ج 1، ص 244.

[3] لهوف، (چاپ 1377)، ص 85.

[4] اگر روزي گفته بودند بني هاشم با سلطنت بازي كردند (اعلام النساء ج 2، ص 95 - مناقب خوارزمي، ص 64 - شرح نهج البلاغه ي ابن ابي الحديد ج 47 ص 72). امروز مي گويند ولايت فقيه قدرت فسادآور است. (پيام هامون، دي 77) و مشروعيت الهي ندارد. (ماهنامه ي پيام هاجر، شهريور 77 - هفته نامه ي آبان، 31 / 5 / 77 - روزنامه ي همشهري، 26 / 7 / 77). بايد توجه داشت كه حوادث تاريخي، هر زمان به شكلي تكرار مي شود. مگر نگفتند كه احكام اجتماعي قرآن قابل تغيير است؟ (به نقل از روزنامه ي كيهان، 31 / 1 / 79). يعني تاريخ مصرف احكام اسلام گذشته است؟ مگر نگفتند كه اگر آزادي نباشد، اسلام از بين مي رود؟ (روزنامه ي سلام، 6 / 4 / 77). مگر نگفتند كه مشكل ما در مدرن شدن جامعه، وجود خداست؟ (به نقل از هفته نامه ي يالثارت، 4 / 3 / 79). مگر نگفتند كه انسان خداست و اين يك حقيقت محض است؟! (همان، ش 89). اين سخنان به چه معناست؟ آيا حتما بايد كسي كه نامش يزيد است، چنين سخناني گفته باشد تا بشود يزيد؟!